|
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : habib
سلام به همه دوستاي خوب،اميدوارم حالتون خوب و خوش باشه و مثل من روز و شباتون مثل اين فصل ابري و باروني نباشه ،تو اين هوا ياد چند سال پيش ميوفتم ، دست تو دست هم راه ميرفتيم ومن سكوت ميكردمو فقط يه صدا ميومد صداي اون كه حرف ميزد ميگفت:عاشق راه رفتن با تو هستم ،گرمي دستات بهم اميد زندگي ميده ، هي خدا اخه چرا اينجوري شد ؟؟؟ بچه ها ميخوام يه چيزي بهتون بگم ميدونم كه خيلياتون سرزنشم ميكنيد ولي به خدا ديگه طاقت تنهايي رو ندارم ديگه بسمه ،ديگه نميتونم شبا به گريه هاي بيهودم ادامه بدم ،من با يه دختر كه اسمش ندا هست دوست شدم واقعا ازش خوشم اومده و ميخوام تو اين مدت كوتاهي كه نفس ميكشم با اون باشم اميدوارم دوست خوبي هم من براي اون و هم اون براي من باشيم،
![]() ![]() |